با فرزندان نافرمان و حاضر جواب چطور حرکت کنیم؟!
[ad_1]
به نقل از ال پائیس، “آنا موراتو” نویسنده مجموعهای از کتابهای کودکان با گفتن ” هنگامی بزرگتر میشوم، دوست دارم با احساسات ام چه کار کنم”؟ میگوید در صورت حاضر جوابی و نافرمانی فرزندان والدین امکان پذیر با عصبانی شدن، فریاد زدن یا تنبیه کردن از خود عکس العمل نشان دهند.
او میگوید:” این روش فقط حالت را بدتر میکند یعنی کاری که آنان انجام خواهند داد از نظر احساسی منفجر میبشود درست همانند بچه ها”. موراتو در رابطه اهمیت پردازش احساسات و معنی آنها سخن بگویید کرده و میگوید:”هیجانات و احساسات زنگ خطرهایی می باشند که بدن مان به ما خبر میدهد که چیزی ما را آزار میدهد و مهم است که یاد بگیریم به آنها گوش دهیم، آنها را حس کنیم و یاد بگیریم چطور آنها را کنترل کنیم”.
آن نویسنده هم این چنین ما را به گفتن بزرگسالان تشویق میکند که در کنار کودکان باشیم و به “آشوب عاطفی” نیافزاییم. او میافزاید:” برای پشتیبانی به آنان ما باید با اسایش احساسات شان را تایید کنیم و به آنان اجازه دهیم یاد بگیرند که میتوانند آن احساسات را افت دهند نه از طریق محرکهای بیرونی همانند فریاد زدن بر سر آنان، تنبیه کردن شان یا پاداش دادن به آنان برای توقف ابراز احساسات”.
آن نویسنده توضیح میدهد که از این طریق کودکان این مطلب را دریافت میکنند که باید تلاش کنند تا احساسات خود را بدون صدمه رساندن یا سخن بگویید ظالمانه با اطرافیان یا خودشان تنظیم کنند و اگر این چنین کردند باید قبول کنند که نادرست کرده اند. همان طور که موراتو خاطرنشان میکند این فرآیند به صبر بسیاری از جانب بزرگسالان دچار نوشته نیاز دارد، چون با بلوغ مغز فرزندشان مرتبط است روندی که تقریبا تا ۲۱ سالگی ادامه مییابد.
موراتو هم این چنین تصریح میکند که امکان پذیر عامل فرد دیگر پشت این نوع حرکت وجود داشته باشد. در رابطه خشم او معتقد است که امکان پذیر دلایلی وجود داشته باشد که توسط والدین مورد دقت قرار نگرفته باشد. او میگوید: “مهم است که تلاش کنیم ریشه این احساسات و عواطف را برای حل آنها اشکار کنیم”. علاوه بر این، او اصرار میکند که ملزوم است والدین بدانند که چطور از نظر عاطفی خود را تنظیم کنند تا فرزندان شان بتوانند این کار را بیاموزند. او میگوید: “افراد شاد افرادی می باشند که هنگامی احساسات غمگین کننده دارند میدانند چطور آنها را پردازش کنند و تلاش میکنند نگرش مثبت داشته باشند”.
الزامی است که بزرگسالان روی کار کردن با احساسات و ناامیدیهای خود تمرکز کنند تا بتوانند به روشای مناسب و آگاهانه هنگامی نوبت به تشکیل محدودیتها میرسد با فرزندان شان حرکت کنند.
او پیشنهاد میکند که این کار را با اسایش، مدام و با گفتگو انجام دهید و کارهای درونی و خودآموزی خود را در نظر داشته باشید. همان طور که آن متخصص توضیح میدهد کودکان امکان پذیر بعضی اوقات اوقات دلایلی را که چرا کاری که انجام داده اند خوب برداشت نمیبشود فهمیدن نکنند. او استدلال میکند که ما به گفتن والدین نمیتوانیم حرکت آنان را از دیدگاه بزرگسالانه خود بدون توضیح دلایل الزامی بودن برخی چیزها و در نظر گرفتن سن و سطح فهمیدن کودکان اصلاح کنیم.
او میگوید:”ما بزرگسال هستیم به این علت باید به آنان پشتیبانی کنیم. ما میتوانیم با توضیحات آشکار به طوری که آنان یاد بگیرند که آن حرکتها را به بهترین شکل ممکن ادغام کنند این کار را انجام دهیم”.
برای خاویر رویو مویا روانپزشک کودک و نوجوان تغییرات تازه در رابطه آموزش کودکان زیاد شدید بوده است. در دهه ۱۹۶۰ میلادی آموزش والدین بر مدلی از محدودیتهای بیشتر از حد و منفعت گیری اغراق آمیز از اقتدارگرایی (که همان اقتدار نیست) متمرکز شده می بود. در آن مدل نیازی به توضیح برای کودکان درمورد دلایل تعیین محدودیت نبوده است و هرگونه مخالفتی با گفتن عبارت “چون من گفتم” از سوی والدین حل میشد.
همان طور که رویو مویا توضیح میدهد این مدل بیشتر بر هراس متمرکز می بود تا یادگیری سالم محدودیتهای معقول. از دید او افراط و تفریطهایی که امروز مدل آموزشی به آن رسیده میتواند شگفتی آور باشد. برخی از والدین با بچههای سه تا پنج ساله خود طوری سخن بگویید و مذاکره میکنند که گویی در سنین نوجوانی می باشند بدون آن که از این حقیقت آگاه باشند که در آن سنین اکثر بچهها نمیخواهند گوش کنند یا به سادگی قادر به شنیدن نیستند.
همان طور که او اشاره میکند الگوی مبتنی بر یادگیری کودک مبنی بر این که نادرست کردن بخشی از فرآیند یادگیری است ترجیح داده میبشود. او میگوید: “برای مثال، اگر توافق بشود که آنان در یک ساعت معین و به طور سیستماتیک به خانه همراه شوند اگر این کار را انجام ندهند کودک و والدین اش باید فکر کنند که تا این مدت به قدر کافی مسئولیت پذیر نیستند. در این صورت آنان باید پیامدی مشابه با خطر آن حرکت را بپذیرند”.
[ad_2]
منبع