سلامتی

چرا مشورت‌گرفتن از دیگران زیاد تر به توانایی‌ای ناخوشایند منتهی می‌شود؟_صبح سریع


به گزارش صبح سریع

جاشوا هبگود-کوت، سایکی— مشاوره‌دادن کار پیچیده‌ای‌ است. هیچ‌کداممان از مشاوره بدمان نمی‌آید چون تعداد بسیاری از چیزها را نمی‌دانیم، اما از طرفی طبق معمولً خوشمان نمی‌آید فردی به ما بگوید چه بکنیم و چه نکنیم. هنگامی از دوستمان مشورت می‌خواهیم طبیعتاً مایلیم راهنمایی‌مان کند، اما همه‌مان از آن دوستی که دیگر شورش را درمی‌آورد و بالکل یادش می‌رود که کارهای فرد دیگر هم دارد کلافه می‌شویم. حتی هنگامی می‌دانیم هم دانشش را دارد و هم نیتش بد نیست، باز هم طبیعی است که مشاوره می‌تواند آزاردهنده باشد. به این علت، مشاوره‌دادن پیچیده‌تر از آن چیزی است که به نظر می‌رسد و چالش‌هایی را، هم برای مشاوره‌دهنده و هم برای مشاوره‌گیرنده، به همراه دارد.

یکی از مشکلاتِ رایجْ مشاوره‌های افراطی است، برای مثالً برخی‌ها هر شکوه و گله های‌ای را به‌مثابۀ فرصتی برای حل قضیه می‌بینند و هنگامی فردی ازشان نظر می‌خواهد بیش‌ازاندازه توضیح خواهند داد و سخنرانی مفصلی از هرآنچه دربارۀ نوشته می‌دانند عیب می‌کنند. بعضی اوقات هم برخوردشان زیاد آمرانه است و مستقیماً می‌گویند باید فلان کار را انجام دهی. یکی از چیزهایی که از ازمایش ها تلخم از مشاوره‌دادن یاد گرفته‌ام این است که من بیش‌ازحد مشاوره می‌دهم. زیاد پیش آمده که هنگامی فردی از من کمکی خواسته، هرچه زیاد تر تلاش کرده‌ام کمکش کنم، حالش را بدتر کرده‌ام. دیگر جوری شده که پشت دستم را داغ کرده‌ام هنگامی فردی دربارۀ مشکلاتش با من دردِ دل می‌کند و یا هنگامی به نظرم می‌رسد فردی کار «اشتباهی» می‌کند، زبان به کام بکشم و اظهارنظری نکنم. هنگامی دوستانم و یا خانواده‌ام نیاز دارند دربارۀ مشکلاتشان با هم سخن بگویید کنیم، طبق معمولً می‌گویم «دوست ندارم مشاوره بدم». اکثراً آدم‌ها فقط می‌خواهند خودشان را خالی کنند و هنگامی هم از ما نظری می‌خواهند، باید حواسمان باشد که به همان اندازه‌ که محتوای نظرمان مهم است، نحوه بیانمان هم اهمیت دارد.

ازآنجاکه یاد گرفته‌ام سرِخود به فردی مشاوره ندهم، در اینجا هم تصمیم ندارم به شما دربارۀ راه و رسم مشاوره‌دادن مشاوره بدهم، بلکه فقط می‌خواهم بازدید کنم که مشاوره‌دادن یعنی چه تا احتمالا هر دویمان بتوانیم بهتر انجامش دهیم.

دور از انتظار است فردی فلسفه را جای مناسبی برای جست‌وجو دربارۀ چطور مشاوره‌دادن بداند. فیلسوف در نظر ما یعنی فردی که همه‌چیز را می‌داند و فردی که همه‌چیز را می‌داند دیگر نیازی به مشاوره ندارد. اما برخلاف انتظارمان، روال عَملی فلسفه جور فرد دیگر رقم خورده و ازقضا گنجینۀ ارزشمندی برای نوشته ما به حساب می‌آید. برخلاف سیرۀ راهبان خلوت‌گزین، تقریباً هیچ‌یک از آثار فلسفیِ معاصر محصول فقطً یک ذهن نبوده است. ما فیلسوفان هنگامی دچار قضیه‌ای می‌شویم، روی استاد راهنمایمان، دوستانمان، همکارانمان و حتی مخاطبانمان حساب باز می‌کنیم تا احتمالا بتوانند حتی سرِ سوزنی کمکمان کنند. بعضی اوقات‌اوقات داخل روابط پیچیده‌ای از راهنمایی‌کردن‌ها و راهنمایی‌شدن‌ها می‌شویم و زمان بسیاری را صَرف این می‌کنیم که چطور فلان شخص را راهنمایی کنیم و چطور به راهنماییِ فلان شخص عکس العمل نشان دهیم.

برای این که ببینیم چه چیزهایی یک مشاوره را خوب یا بد می‌کنند، بهتر است ابتدا بفهمیم که مقصد از مشاوره چیست. در این عرصه من وام‌دار فلسفۀ دیوید گوتیه هستیم. گوتیه، که در نوامبر ۲۰۲۳ فوت کرد، زیاد ترِ عمر حرفه‌ای‌اش را صرف نظریۀ قرارداد اجتماعی و ربط بین اخلاق و عقلانیت کرد. در تاثییر کمتر شناخته‌شدۀ او، که تحت گفتن عقلانیت عملی۱در سال ۱۹۶۳ انتشار شد، گوتیه دنباله‌رو سنت آکسفوردی ریچارد هِیر و پاتریک ناوِل‌اسمیت در اخلاق زبانِ متعارف۲ است. این رویکرد تلاش دارد مسائل اخلاقی را با وارسی زبان اخلاق ابهام‌زدایی کند.

گوتیه مشاوره‌دادن را چیزی متفاوت از تکلیف‌کردن، امرکردن و مواردی از این دست می‌داند. او ایدۀ مهمی را دربارۀ کارکرد مشاوره گفتن می‌‌کند. به باور گوتیه، مقصد مهم مشاوره این است که به افراد در حل مسائلشان پشتیبانی کنیم بدون آنکه در مسئولیت آن‌ها شریک شویم. بهتر است این مدعا را مقداری باز کنم.

تعداد بسیاری از اوقات آدم‌ها با مشکلاتی روبه رو خواهد شد که درنهایت علتمی‌شود تجربۀ عملی آن‌ها زیاد تر شود: چطور از اولین شریک‌ عاطفیِ خود جدا شوند، چطور دیوار اتاقشان را گچ کنند و چطور عربی مغربی یاد بگیرند. هنگامی افراد با این مشکلات مواجه خواهد شد، جستوجو آدمی می‌گردند که در این عرصه‌ها باتجربه باشد. معضلات عَملیِ متفاوتْ توانایی‌های متغیری را می‌طلبد و طبیعتاً نیازمند انواع مشخصی از مشاوره است. برای مثال، اگر فردی از عهدۀ کار او برنیاید، طبیعتاً به جستوجو شخصی خواهد می بود که به او راه‌وچاه را نشان دهد. یا اگر فردی دانش کافی را دربارۀ کاری نداشته باشد، می‌خواهد تا شخصی که دانش مرتبطی دارد به او پشتیبانی کند. همین‌طور اگر شخصی شک داشته باشد که آیا توانایی ملزوم را برای برسی و تصمیم‌گیریِ درست دارد، به جستوجو فردی خواهد می بود که بتواند با او دربارۀ قضیه‌اش سخن بگویید کند، بدون آنکه لزوماً انتظار داشته باشد آن شخص دقیقاً به او بگوید چه تصمیمی باید بگیرد.

با دقت به این مسئله که مقصد مهم مشاوره‌دادن پشتیبانی‌ به افراد برای حلِ مسائلشان است، فهمید خواهید شد که چه مقدار مأیوس‌کننده است هنگامی مشاوره‌دهنده بیش‌ازآنکه به این مقصد دقت داشته باشد، به جستوجو این باشد که دانشش را در آن حوزه به رخ بکشد یا مسئلۀ فرد دیگر را پیش بکشد که قبلاً با آن روبه رو بوده. زیاد دیده‌ایم که هنگامی یک نفر می‌خواهد به شخص فرد دیگر مشاوره بدهد از مشکلات نه چندان مرتبطش صبحت می‌کند که توانسته قبلاً با پیروزی آن‌ها را حل کند («گربه‌ت از پرده‌های خونه بالا میره، درسته؟ می‌دونی من با سگم چه کار کردم، …»).

تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ها درباره انتخابات، سیاست، اقتصادی، ورزشی، حوادث، فرهنگ وهنر و گردشگری و تکنولوژی را در وب سایت خبری صبح زود دنبال کنید.

حال برویم سراغ تکه دوم ایدۀ گوتیه (مشاوره‌دادن یعنی به فردی پشتیبانی کنیم بدون آنکه در مسئولیتِ کار او شریک شویم). بگذارید مثالی بزنم که یقیناً واقعی نیست.

دوستم آنا، زیاد ناگهانی، در دو ماراتُنی که سه ماه دیگر برگزار می‌شود ثبت نام می‌کند و از من، که دوندۀ ماراتن باتجربه‌ای هستم، می‌خواهد تا به او بگویم چطور باید تمرین کند. من هم یک برنامۀ آموزشی اولیه تهیه می‌کنم و دربارۀ تغذیه و نحوۀ تنظیم سرعتش دستورالعمل‌هایی به او می‌دهم و از اهمیت معاوضه کفش‌های فرسوده برایش می‌گویم. در طول چند هفته، چندین دفعه وضعیتش را چک می‌کنم و تشویقش می‌کنم که در این راه نومید نشود و هدفش را جستوجو کند. اما بر خلاف انتظارم، سپس از مدتی او دیگر به مطلب‌هایم جواب نمی‌دهد.

انگار جایی از کار می‌لنگد. به نظر می‌آید انتظاراتمان متفاوت بوده: آنا فقطً مقداری از من پشتیبانی می‌خواسته، اما من که حسابی شوق‌زده شده بودم، یقیناً از روی خوش‌نیتی، مسئولیت این که او مطابق برنامه پیش برود و بدون هیچ آسیبی به هدفش برسد را بر مسئولیت گرفتم. گوتیه به‌خوبی توضیح می‌دهد که دقیقاً کجای کار می‌لنگد: تمرین آنا در نگاه من یک دغدغۀ مشترک است، درحالی‌که قطعاً او مسئولیت این کار را بر عهدۀ خودش می‌داند. آنا فقط مشاوره می‌خواست و نمی‌خواست من نقش مربی‌اش را بازی کنم.

این مثال به‌خوبی مشخص می کند که مشاوره‌دادن با برنامه‌ریزیِ مشترک فرق دارد. اگر شما و شخصی دیگر کاری را واقعاً به‌صورت مشترک انجام می‌دهید، هر دوی شما مسئولیتی مشترک دارید: باید با این سوالِ عملی مواجه شوید که باید کار را چطور پیش ببرید و مقصد هر دویتان هم این است که با هم برنامه‌ریزی کنید و تلاش کنید آن را اجرا کنید. اما درمقابل، اگر دارید به فردی مشاوره می‌دهید، هر دوی شما با سوال عملیِ مشترکی مواجهید، اما آن سوال این است که مشاوره‌گیرنده باید چه بکند و همان شخص نیز مسئولیت آن تصمیم را بر مسئولیت دارد. فکر کنید دوستتان به شما می‌گوید می‌خواهد از شریک زندگی‌اش جدا شود و از شما مشورت می‌خواهد. زیاد شگفت است اگر شما تلفن همراهش را بردارید و یک میز شام سه‌‎نفره رزرو کنید و سپس به او بگویید «ما با همدیگه از او جدا می‌شیم». یقیناً مشاوره‌های افراطی و آمرانه طبق معمولً این‌قدرها هم تحمیلی و متجاوزانه نیستند، اما به شیوۀ شبیهی کار را خراب می‌کنند.

از حق نگذریم، به‌طور کلی مشاوره‌دادن طبق معمولً با این حس همراه است که با مشکل مشترکی مواجه هستید. اما چرا این طور است؟ من فکر می‌کنم دلیلش این باشد که در مشاوره‌دادن نوعی تظاهر گفتاری وجود دارد.

مشاوره‌گیرنده واقعاً تلاش دارد مشکلش را حل کند، درحالی‌که مشاوره‌دهنده فقطً وانمود می‌کند که می‌خواهد مشکل را حل کند، چون درواقع مسئولیتی بر دوشش نیست. او وانمود می‌کند که قضیه برای هر دوی آن‌ها مشترک است و هر دویشان به یک مقدار با آن درگیرند. اما هنگامی کار به تصمیم‌گیری برسد، این مشاوره‌گیرنده است که باید مسئولیت تصمیم‌گیری را بپذیرد و مشاوره‌دهنده هیچ نقشی در آن ندارد. از طریق این رویه، که من نامش را تأمل‌ورزی مشترک۳ می‌گذارم، آدم‌ها می‌توانند ازمایش ها عملی خودشان را با هم به اشتراک بگذارند، بدون آنکه بارِ مسئولیت آنچه را رخ می‌دهد مشترکاً به دوش بکشند.

معضل مشاوره‌دهندۀ افراطی این است که مسئلۀ وانمود‌کردن را فراموش می‌کند. هنگامی شما به‌گفتن یک مشاوره‌دهنده داخل تأمل‌ورزی مشترک می‌شوید، امکان پذیر از اَشکال زبانی‌ای منفعت گیری کنید که موقع امر و نهی کردن به فردی منفعت گیری می‌کنید («ازش طلاق بگیر») یا موقعی که می‌خواهید برنامه‌ریزی مشترک بکنید («باید حواسمون به این باشه که قبلاً خیانت کرده»). اما شما به‌گفتن یک مشاوره‌دهنده نباید به فردی بگویید چه بکند و چه نکند. همین‌طور نباید در تصمیم‌گیری او دخالتی کنید. باید حواستان باشد که شما دچار شکل پیچیده‌ای از تظاهرکردن هستید.

ایدۀ تأمل‌ورزی مشترک به من پشتیبانی کرد تا بتوانم جلو مشاوره‌های افراطیِ خودم را بگیرم. برخی اوقات دوستانم برای مشاوره پیش من می‌آیند، چون یا دانش کافی را ندارند و یا یقین نیستند که چه کاری به صلاح است. اما زیاد ترِ اوقات آن‌ها فقط مقداری اطلاعات می‌خواهند یا تصمیم دارند ابعاد مشکلشان را بهتر بشناسند. اگر هر ابهامی دربارۀ ماهیت مشکلشان وجود داشته باشد، بهترین کار این است که از امر و نهی‌های مستقیم پرهیز کنیم و ببینیم اساساً چه سنخ کمکی نیاز دارند. مهم نیست از من چه می‌خواهند، مهم این است که به یاد داشته باشم من فقطً موقتاً با مشکل آن‌ها مواجهم و درواقع دارم وانمود می‌کنم که مشکل آن‌ها را دارم. مسئولیت در آخر بر عهدۀ آن‌ها است.

هنگامی به مشاوره به‌گفتن تأمل‌ورزی مشترک نگاه می‌کنم می‌فهمم که چرا مشاوره‌های سرخود این‌قدر آزاردهنده و غیرقابل‌تحمل‌اند. تأمل‌ورزی مشترک وقتی می‌‌تواند صورت بگیرد که مشاوره‌گیرنده خواسته‌ها و برتری‌هایش را برای مشاوره‌دهنده نقل کند، یعنی چیزهایی که طبق معمولً خصوصی و شخصی‌اند. اگر مشاوره‌دهنده بخواهد وانمود کند که با مشکل مشاوره‌گیرنده روبه‌روست، باید بتواند مشکل را از زاویه‌دید مشاوره‌گیرنده ببیند. به این علت، نوعی صمیمت در هر مشاوره‌ وجود دارد و اگر به فردی سرخود مشاوره بدهیم، این حق را برای خودمان فکر کرده‌ایم که می‌توانیم داخل مسائل خصوصی افراد شویم.

چطور می‌توان بهتر عمل کرد؟ بگذارید مثال فرد دیگر بزنم.

دوستم برنارد در دو ماراتُنی که سه ماه دیگر برگزار می‌شود ثبت نام می‌کند (این روزها دیگر هر فردی می‌خواهد در دو ماراتُن شرکت کند!) و از من می‌خواهد تا به او بگویم که چطور باید تمرین کند. من اول از او می‌پرسم که هدفش چیست: می‌خواهد رکورد خاصی را ثبت کند یا می‌خواهد فقطً مسابقه را تا انتها ادامه دهد و یا اصلاً فقط برای تفریح ثبت‌ نام کرده است. سپس از آن، مقداری دربارۀ مسابقات فرد دیگر که او شرکت کرده سخن بگویید می‌کنیم و از او می‌پرسم که آن مسابقات چطور پیش رفت و مشکلاتی که برایش پیش آمد چه بودند. معلوم می‌شود که اولاً مشکل خارپاشنه داشته و ثانیاً در تغذیۀ قبل از مسابقه و سوخت‌رسانی مناسب هم دچار مشکل شده. برای همین، دربارۀ اهمیت معاوضه کفش برایش توضیح می‌دهم و این چنین به او می‌گویم که باید در روزهای تمرین دقیقاً همان تغذیۀ روز مسابقه را داشته باشد. این مسئله را هم توضیح می‌دهم که اگر محض تفریح در مسابقه شرکت می‌کند، بهتر است به جای آنکه برنامه‌های تمرینی سخت‌گیرانۀ برخطی را که می‌بیند جستوجو کند، تمرکزش را روی طویل‌کردن دویدنش بگذارد. در آخر هم به او می‌گویم که اگر هر مشکلی برایش پیش آمد می‌تواند به من مطلب دهد.

به جای تمرکز بر مشکلات کلی، تلاش کردم از برنارد وضعیتش را بپرسم و به او اجازه بدهم که مقصد و تجربیاتش را برایم نقل کند. این کار به من اجازه می‌دهد تا بتوانم مشابه با شرایط او پیشنهاد‌هایی بکنم و از دادن راه‌حل‌های حاضروآماده پرهیز کنم. سؤالاتی که کردم فقط برای صحنه‌سازی نیست، بلکه اتفاقاً بخشی مهم از مجموعه‌ای است که یک مشاورۀ خوب را شکل می‌دهد. اگر دقت کنید می‌بینید که پیشنهاد‌های دو مثالی که زدم تفاوت چندانی با هم ندارند، اما به دو طریق متفاوت اراعه شده‌اند. در رابطه برنارد، من یک قدم به عقب آمدم تا فضای کافی را به او بدهم و ابتکار عمل دست خودش باشد که چطور تمریناتش را پیش ببرد.

مشاوره‌دادن کار پیچیده‌ای است، فعالیتی است که در آن باید دربارۀ سختی‌های رویارویی یک فرد با مسائلش و مسئولیتی که در روبه رو آن دارد تبادل‌نظر کنید. غالباً هنگامی اغاز می‌کنیم به امر و نهی کردن آدم‌ها یا هنگامی تلاش می‌کنیم دانش و علممان را به رخ بکشیم، مشاوره به‌سادگی از مسیر درستش خارج شده و تباه می‌شود. احتمالا اگر تعداد بیشتری از ما مقداری بهتر مشاوره را فهمیدن کنیم، بهتر بتوانیم از مشاوره‌های افراطی اجتناب کنیم و در صورتی که فردی از ما پشتیبانی بخواهد، بهتر بتوانیم نیاز واقعی او را برآورده کنیم.

دسته بندی مطالب

اخبار کسب وکار ها

خبرهای ورزشی

خبرهای اقتصادی

خبرهای فرهنگی

اخبار پزشکی

اخبار فناوری