فرهنگ وهنر

با اهمیت ترین افترا «تاسیان» به مخاطب چه می بود؟_صبح سریع

[ad_1]
به گزارش صبح سریع

با آخر سریال ««تاسیان»» این مجموعه که به کارگردانی تینا پاکروان در شبکه نمایش خانگی تشکیل و اراعه شد محل نقد و تحلیل و عکس العمل‌های گوناگون قرار گرفت. این سریال یقیناً از ابتدا با حواشی مختلفی هم روبه رو شد.

در همین جهت محمد محجوبی، نویسنده، یادداشتی را درمورد این سریال به نگارش درآورده است.

متن یادداشت را در زیر می‌خوانید:

«تردستی‌های «تاسیان»؛ هنگامی همه چیز تقصیر «پنجاه‌وهفتی» ها است

سرانجام انتشار کردن مجموعه «تاسیان» به آخر رسید و سیل نظرات مثبت و منفی در قبول و رد این سریال به راه افتاد. گروهی آن را روایت تسلط تندروی بر عقلانیت و «داستان آتش زدن ثروت و مرگ عشق» با پیروزی انقلاب ایران دانستند و گروهی دیگر، سفیدشویی پهلوی و تطهیر ساواک. در کنار همه این قضاوت‌ها، به نظر می‌رسد «تاسیان» یک وارونه‌نمایی هوشمندانه و حساب‌شده می بود: سریال‌هایی که ماجراهایشان در لابه‌لای حوادث تاریخی رخ خواهند داد، متعهد به نگه داری استناد و صحت تاریخی نیستند، اما در عین حال از این حوادث «تصویرسازی» هم می‌کنند. لذا تماشاگر‌ای که معلومات سیاسی و تاریخی چندانی ندارد، درام عاشقانه را یک مستند پژوهشی می‌پندارد و کم کم ذهنیتی از وقایع آن دوره اشکار می‌کند.

داستان «تاسیان» در دو سال ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ می گذرد: تکه‌های نخست مملو از داستان‌های عاشقانه، خنده‌های از ته دل، رونق اندوخته‌داری و کارخانه‌گردانی و زیاد قاب‌های رنگارنگ است و تکه‌های آخر سرشار از قتل‌های دلخراش، خشم و نفرت وحشیانه، شوق‌های غیرعقلانی و مرگ ثروت و محبت و «عشق». آنچه «تاسیان» در ۲۳ تکه به عکس می‌کشد، افول سرزمین از فیروزه‌ای روشن به خاکستری تیره است. از این منظر، «تاسیان» دو عکس به نمایش می‌گذارد: ایران آباد ۱۳۵۶ و ایران ویران ۱۳۵۷.

سال ۱۳۵۶، حالت مطلوب «تاسیان» است که در دوره پهلوی جریان دارد؛ یقیناً نظام سیاسی مطلوب «تاسیان» پادشاهی یا سلطنت مشروطه نیست. «تاسیان» آشکارا توجهی به وجه سیاسی دوره پهلوی ندارد و تعرضی به نهادهای سیاسی و رویه‌های حاکم همانند دیکتاتوری شاه، نظام تک‌حزبی، حکومت پلیسی، نقض حقوق بشر و سلب آزادی‌های مدنی و امثالهم نمی‌کند. برای مثال ساواک «تاسیان»، یک سازمان اطلاعاتی میهن‌پرست است که همانند همه حکومت‌های دیگر، با خطر تروریسم و نفوذ خارجی مبارزه می‌کند و اگر شخصی به دلایل واهی دستگیر شده باشد یا در بازداشتگاه ساواک شکنجه شده باشد یا کتکی خورده باشد، برای خودسری‌های خارج از قاعده مأموران زیر دست همانند سعید (صابر ابر) و بدون خبر مدیر خیرخواه ساواک (مجید مظفری) بوده است. «تاسیان» آشکارا چشم بر نهادی به نام کمیته مشترک ضدخرابکاری و شکنجه سیستماتیک در ساواک می‌بندد. آش شکنجه‌گری سیستماتیک ساواک آشی به قدری شور می بود که با روی کار آمدن جیمی کارتر، یکی از دلایل تنش فزاینده بین ایران و آمریکا بر سر پافشاری کارتر بر حقوق بشر و مقابله با شکنجه در ایران می بود.

آنچه در «تاسیان» پررنگ نمود می‌کند، برساختی است که از اقتصاد و فرهنگ حکومت پهلوی اراعه می‌دهد: از نظر اقتصادی، «تاسیان» معتقد است اقتصاد دوره پهلوی به‌اختصاصی در سال ۱۳۵۶، مبتنی بر یک اندوخته‌داری ملی می بود. جمشید نجات (بابک حمیدیان)، نماد اندوخته‌داری ملی «تاسیان»، شخصی خودساخته و کارآفرین است که در ساختاری عادلانه و منصفانه رشد کرده و از کارگری در کارخانجات خاندان لاجوردی ترقی کرده و به کارخانه‌داری و اندوخته‌داری رسیده است. اندوخته‌داری ملی «تاسیان» هیچ تماس و پیوند ارگانیکی با حکومت ندارد، از مواهب رانتی حکومت منفعت‌ای نمی‌برد و تنها اتصالش با دولت، رفاقت شخصی‌اش با تیمسار سالار (مهرداد نیکنام) است. او به حقوق کارگران بها می‌دهد، به معیشتشان دقت دارد و کارخانه‌اش را «متعلق به کارگران» می‌داند.

تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ها درباره انتخابات، سیاست، اقتصادی، ورزشی، حوادث، فرهنگ وهنر و گردشگری و تکنولوژی را در وب سایت خبری صبح زود دنبال کنید.

اندوخته‌دار «تاسیان» اما مثالای کم‌یاب، اگر نگوییم نایاب، در جامعه ایران عصر پهلوی است. مطابق آمارهای حاضر، طبقه مرفه شهری در اواسط دهه ۱۳۵۰ در کل کمتر از هزار نفر را در بر می‌گرفت که زیاد تر از خاندان سلطنتی، خاندان‌های اشرافی، سیاستمداران قدیمی، افسران بلندپایه ارتش و اندوخته‌داران قدیمی بودند. اندوخته‌داران تازه همانند احمد خیامی مالک کارخانجات ایران‌ناسیونال، محمود رضایی مالک کارخانه سیمان مازندران، هژبر یزدانی مالک زیاد تر کارخانجات قند سرزمین و مراد اریه مالک کارخانه کاشی و سرامیک ایرانا (و همین‌طور جمشید نجات «تاسیان») در اقلیت طبقه مرفه بودند. دلنشین آنکه این گروه از طریق روابط شخصی با خاندان سلطنتی و مالکان شرکت‌های چندملیتی توانستند داخل طبقه مرفه و اندوخته‌داری جامعه شوند. اساساً الگوی گسترش پهلوی، الگوی گسترش آمرانه و از بالا می بود.

از لحاظ فرهنگی، به‌طور خلاصه «تاسیان» دوران پهلوی را یک «باربی‌لند ایرانی» به نمایش می‌گذارد: جامعه‌ای مملو از جذابیت‌های بصری کارت‌پستالی، آزادی اجتماعی مطلق، رونق میکده‌ها و کاباره‌ها، فانتزی‌های تینیجرپسند و مواردی از این قبیل. تغییرات فرهنگی ناشی از مدرنیزاسیون پهلوی، از لایه ظواهر بصری فراتر نرفته و در سیگار و مشروب پسران و کلاه و دامن دختران خلاصه شده است. ایران «تاسیان» در واقع یک برش از زندگی اندوخته‌داری شمیران‌نشین تهران در دوره پهلوی است و لنز دوربین حتی یک نما از حالت معیشت بیشتر از ۹۰ درصد جامعه به ثبت نمی‌رساند. مطابق آماری که بانک مرکزی حکومت پهلوی در سال ۱۳۵۲ تهیه کرده، نزدیک به ۳۸ درصد از هزینه‌های زندگی جمعیت شهری (بدون لحاظ جمعیت روستایی) مربوط به ثروتمندترین دهک جامعه است و کمتر از ۲ درصد این هزینه‌ها به فقیرترین دهک تعلق دارد. این بدان معناست که خانه‌های مجلل، خودروهای لوکس، لباس‌های شیک، سفرهای خارجی و قاب‌های رنگارنگ و زیبای دیگر به سبک «تاسیان» در دست‌کم ۹۰ درصد جامعه شهری ایران وجود نداشت.

همه قیمت‌های برساخته «تاسیان» در سال ۱۳۵۷ از بین می‌روال، ایران از باربی‌لند به گاتهام‌سیتی تبدیل می‌شود، ثروت و تشکیل به آتش کشیده و همه فانتزی‌های فرهنگی درهم کوبیده خواهد شد و مسبب این اوضاع فردی نیست جز «پنجاه‌وهفتی‌ها». پنجاه‌وهفتی‌ها اصطلاحی می بود که در جریان جنبش مهسا در ادبیات سیاسی ایران شدت گرفت. این کلمه هر گروه یا فردی را که کوچک‌ترین نقشی در انقلاب سال ۱۳۵۷ داشته باشد، از کمونیست و مذهبی گرفته تا ملی‌گرا و قوم‌گرا، مقصد می‌گرفت و مسبب همه کاستی‌ها و نارسایی‌های سرزمین می‌دانست. کلمه پنجاه‌وهفتی هیچ تمایزی بین شرکت‌کنندگان در انقلاب ایران قائل نیست و مجموعاً همه آنها را عامل ویرانی سرزمین، از بین رفتن تشکیل و صادرات و رشد اقتصادی و سلب آزادی‌های اجتماعی، مخصوصاً آزادی پوشش، می‌دانند.

با این توضیحات، می‌توان «تاسیان» را به مثابه تصویرسازی بی‌عیب‌ونقص از کلمه سیاسی پنجاه‌وهفتی برداشت کرد. در «تاسیان»، فرقی بین مذهبی‌هایی نظیر رضا و امید یوسفی‌نیا (محمدرضا شریفی‌نیا و مجید یوسفی)، کمونیست‌هایی همانند بابک (افشین حسنلو)، رهبران جنبش‌های کارگری همانند محسن (شهرام قائدی) و حتی ملی‌گراهای بی‌خردی همانند جمشید نجات (بابک حمیدیان) وجود ندارد: در لحظه انقلاب، همه انها این گروه‌ها در صحنه حاضرند و در بین فریادهای پر از نفرت و مشت و لگدهای خشمگینانه، «عشق» را به قتل می‌رسانند.

با اهمیت ترین دروغی که «تاسیان» به مخاطبینش می‌گوید، غیبت مردم در انقلاب است. «تاسیان» سرنگونی حکومت پهلوی را نه یک خواست عمومی و مورد حمایتجامعه، بلکه تصمیم و کنش احمقانه جماعتی سفیه و شوق‌زده معارفه می‌کند که کل جامعه هزینه‌اش را خواهند داد. سریال «تاسیان» روایت خیالی نابودی ایران در لحظه انقلاب است، درست همانند پوسترش: کارخانه نخ‌ریسی درون آتش و ماهی سیاه کوچولو برون آب.»

دسته بندی مطالب

اخبار کسب وکار ها

خبرهای ورزشی

خبرهای اقتصادی

خبرهای فرهنگی

اخبار پزشکی

اخبار فناوری

[ad_2]

منبع