مدیران سینما علتسقوط بهروز شعیبی شدند_صبح سریع
[ad_1]
به گزارش صبح سریع
این که فیلمسازی از فیلم اولش «دهلیز» که اثری درخشان و به شدت امیدوارکننده و نویدبخش وجود فیلمسازی خوش آتیه و هنرشناس می بود، برسد به فیلمی همچون «بغل باز» علاوهبر تأثر و تأسف، میتواند نمادی از سقوط آزاد یک توانایی خوب به ته دره روزمرگی و دم دستی سازی و حتی ابتذال و باری به هر جهت بودن در مسیر عادی باشد.
فیلم بغل باز به معنی کامل و همه کلمه یک تاثییر کلیشهای، دم دستی، بیرمق، بیفرجام، ضعیف، کشدار، بیهویت، بیجذابیت و غیر قابل اعتنا و تحمل است.
سؤالی که در میانه دیدن فیلم برای نگارنده پیش آمد این می بود که براستی چرا و چطور و چطور کارگردانی همانند بهروز شعیبی به ساختن این چنین چیزی دست میزند و به سمتش سوق مییابد.
خود فیلم چه به جهت داستان، چه روایت، چه بازیها، چه درونمایه و مضمون و تم، چه پرداخت صحنه، چه اجرای ایدههای ضعیف و بیرمق و باری به هر جهت روی کاغذ فیلمنامهاش، از داستان کنسرت گرفته تا بازی بد حامد کمیلی تا تیپهای نخ نمای کلیشه هزار باره آدمکهای دیگر، تا آخربندی باسمهای باورناپذیر از پیش لو رفته، تا کارت پستالهای تصویری دمده، تا ایدههای اخلاقی دفرمه و مصنوعی و رنگ باخته و بیباور، و تا همه چیز دیگرش، مجموعه مفصلی از ناکامی و مصنوعیت و بیتأثیری و آزار مخاطب است.
انگار یک آدم کارنابلد درجه چندم سینمای پایین بدنه، از دهه هفتاد یک دفعه پرتاب شده به اکنون و همانند یک کابوس خوش آب و رنگ گل درشت بیمزه، اصواتی را تشکیل میکند و هوارهایی میکشد که دستاوردش تنها آلودگی صوتی و تصویری است و بس!
به نظر میرسد کارگردان گرامی و محترم ما به هر دلیلی تن داده به یک قمار از پیش باخته روی اسب بیزین و خسته و بیرمقی که بازندگی، سرنوشت محتوم اوست!
فارغ از فیلم، اصل این چنین سیر و روندی برای فردی همچون بهروز شعیبی که دهلیز و سیانور را در کارنامهاش دارد، زیاد مهم و قابل تأمل و تحلیل است و یقیناً زیاد عبرت انگیز و درس آموز!
باید بازدید شود که چطور فیلمساز خوش فهمیدن خلاق سینماشناسی با نام «بهروز شعیبی» که موفق میشود یکی از خطرترین و دیدنیترین تواناییهای سینمای ایران را در ملودرامی قوی و درخشان در «دهلیز» آنهم در اولین توانایی فیلمسازیاش به عکس بکشد، در سینمای ایران به مسیر به «بغل باز» رسیده است!
نقش بازار، نقش تهیهکننده، نقش احوالات شخصی نویسنده، نقش حالت اجتماعی و اقتصادی و حتی سیاسی جامعه، نقش مدیران، نقش مخاطبان، نقش دیگر رسانهها و… و هزار و یک چیز دیگر که امکان پذیر در این چنین روال و وضعیتی دخیل باشد و گویی «دهلیز» را با چیزی همانند یک «سیانور»، به «بغل باز» بیاندازد!
بغل باز روزمرگی و مرگ هنر و کاربلدی و تلاش و مرارت و ممارست هنری؛ بغل باز دم دستی سازی ابتذال و باسمه ایگری بساز و بندازهای بازار مکاره این سینما که حتی توانایی های اثبات شده این وادی را هم به مهلکههایی از این جنس میکشانند!
یقیناً که این نوشتار ابدا تصمیم ندارد مدخلیت عوامل اشکار و نهان دیگر بخصوص انتخاب و احوالات شخصی فیلمساز و یا هر چیز فرد دیگر را که میتواند کمابیش در این روال نقش مهم یا فرعی ایفا کند را نادیده بگیرد، ولی شکی نیست که تعداد بسیاری از نکات و عواملی که حرف های شد، پتانسیل مسبب شدن برای این چنین موقعیتهایی را دارا می باشند؛ چه بالقوه و چه بالفعل.
خطری که با به وجود امدن فیلمهایی همچون بغل باز، آنهم با مختصاتی که از کارگردان گرامی و خوش سابقه و خوش کارنامهاش میشناسیم، متأسفانه خطری جدی، نزدیک و غمانگیز است.
سپس از دیدن بغل باز، و از فرط غصه و خستگی و رنج، بار دیگر و بعد از سالها، به تماشای مجدد دهلیز و سیانور نشستم و این بار هر چه جلوتر میرفتم علاوهبر لذت آنهمه سینماورزی و موشکافی و دقت وهارمونی و میزانسن درجه یک که واقعا و بیاغراق در تک تک سکانسها و حتی پلانهای آن دو فیلم گرامی، بخصوص دهلیز، مشهود می بود، طعمی از غم و ناامیدی هم بر دل و دیدهام نشست. امید که این چنین مباد.
دسته بندی مطالب
[ad_2]
منبع