هشت راز مهمی که در اسپین آف «شیرشاه» آشکار شد_صبح سریع
[ad_1]
به گزارش صبح سریع
در «موفاسا: شیرشاه» (Mufasa: The Lion King) داستان پدر سیمبا، یعنی موفاسا را جستوجو میکنیم. موفاسا همیشه یکی از محبوبترین کاراکترهای فیلمهای دیزنی بوده و شگفت نیست که دیزنی بعد از زمانها تصمیم گرفته که پیشدرآمدی بر داستان «شیرشاه» مهم و با محوریت موفاسا بسازد.
با دقت به نوستالژی بالایی که با این کاراکتر و دیگرانی چون اسکار، رافیکی، تیمون و پومبا گره خورده است، توقعات برای فیلم «موفاسا: شیرشاه» زیاد بالا می بود. مخصوصا برای بینندگانی که «شیرشاه» را دیدهاند، یک پیشدرآمد سرهمبندی شده برای داستان موفاسا کفایت نمیکند؛ بلکه «موفاسا: شیرشاه» باید بتواند داستان فیلم مهم را بسط دهد و اتفاقا جادوی آن را هم زیاد تر کند.
«موفاسا: شیرشاه» موفق شده داستان تازهی خود را به قالبی آشنا ببرد که برای بینندگان «شیرشاه» هم آشناست. «موفاسا» هم همانند بازسازی سال ۲۰۱۹، سبک بصری لایواکشن را نگه داری کرده، هم وجه موزیکال دارد، داستان فیلم تازه هم شباهتهای ساختاری بسیاری به انیمیشن ۱۹۹۴ اشکار میکند. در فیلم تازه برای اولین بار به کودکیهای موفاسا میرویم و رابطهی او را با اطرافیانش، به اختصاصی برادرش میبینیم. موفاسا و اسکار، که به ترتیب آرون پیر و کلوین هریسون جونیور نقش آنها را بازی کردهاند، به شخصیتهای آشنا عمق بیشتری دادهاند. فیلم «موفاسا» در رویکردی تازه، این کاراکترها را در قالب برادر و دوست یکدیگر مشخص می کند، نه دشمنان خونی.
۸. موفاسا شاهی را به ارث نبرده است
یکی از با اهمیت ترین نکاتی که فیلم «موفاسا» آشکار میکند، بعدعرصهی این شخصیت است که از خاندان شاهی نمیآید. در واقع، شیرشاه هیچوقت خودش شاه نبوده، بلکه یک شیر معمولی بوده پیش مادر و پدرش. این مسئله برای زیاد از بینندگان غیرمنتظره می بود؛ مخصوصا که پیشتر همه موفاسا را در فیلم ۱۹۹۴ و با آن منش شاهی دیده بودند. مسئلهی فرد دیگر که در «موفاسا: شیرشاه» میبینیم، درگیری خانوادهی موفاسا با قحطی طویل است؛ بعد موفاسا هیچوقت انچه که انتظارش میرفت، زندگی شاهانه یا مجللی در کودکیاش نداشته است.
این ماجرا دیدگاه تازهای به بینندگان نسبت به پدر سیمبا اراعه میدهد و از یک طرف، شباهت بسیاری هم بین موفاسا و سیمبا برقرار میکند. هر دوی این شخصیتها از خانوادهاشان جدا خواهد شد و مجبورند با ترامای این اتفاق دست و پنجه نرم کنند. سپس، برای شرایط باید مسئولیتهای سنگین رهبری را بپذیرند که خلاف خواستهی اولیهی خودشان است. اما ویژگیهای شخصیتی موفاسا و سیمبا، همانند شجاعت، آنها را به سمت حاکمیت حیوانات سوق میدهد.
به اختصاصی فیلم تازه موفاسا را به گفتن شیری به عکس میکشد که جای خود را از طریق تلاش و مقاومت پیدا کرده است؛ نه وراثت خونی. دیگر حیوانات موفاسا را فقط به صرف شاه بودن او قبول نداشتند؛ موفاسا از همه ویژگیهای ملزوم برای یک رهبر بزرگ برخوردار می بود و همین جهت شد او را شاه کنند. هیچ زمان اینطور نبوده است که موفاسا ناچار شده باشد برای پدرش ناچار راه و روش رهبران پرقدرت را یاد بگیرد؛ بلکه تنها به این علت که میخواست از سایرین محافظت کند، تصمیم به شاهی گرفت. این داستان، موفاسا را حتی از آنچه پیشتر درمورداش میدانستیم، دوستداشتنیتر میکند.
۷. پرایدلندز در اغاز همانند یک افسانه می بود
پرایدلندز (یا «سرزمینهای غرور») در فیلم ۱۹۹۴ همانند یک مکان افسانهای می بود که موفاسا بر آن حاکمیت دارد و همه حیوانات هم بدون دقت به این که در کجای زنجیرهی غذایی قرار میگیرند، با اسایش و نشاط در کنار هم در این سرزمین به زندگی خود مشغول بودند. همانطور که خود موفاسا او گفت، همهی حیوانات بخشی از دایرهی زندگی در نظر گرفته خواهد شد. با این حال، «موفاسا: شیرشاه» مشخص می کند که این آرمانشهر همیشه هم به این شکل رویایی نبوده. پادشاه آیندهی پرایندلندز خودش دست به تحقق این سرزمین رویایی زده و غیرممکن را به حقیقت تبدیل کرده است.
پرایدلندز در فیلم به نام «میلهله» (Milele) شناخته میشود؛ جایی مرموز و اسطورهای که همه شیرها آوازهاش را شنیدهاند، اما هیچکدام تابهحال به آنجا سفر نکرده؛ برای همین، زیاد از حیوانات در طول فیلم نسبت به وجود این چنین سرزمین ایدهآل و در عین حال دورازدسترسی شک دارند. موفاسا اما با باور راسخاش به وجود این سرزمین، امیدوارانه خودش را وقف اشکار کردن این مکان میکند. در «موفاسا: شیرشاه» میبینیم که پرایدلندز سرزمینی نیست که موفاسا آن را به ارث برده باشد؛ بلکه با فداکاری و ایمان خود، آن را محقق کرده است.
۶. موفاسا نمیخواست شاه باشد
این پیشدرآمد نهتنها مشخص می کند که موفاسا از اغاز حاکم پرایدلندز نبوده، بلکه حتی علاقهای هم به این موقعیت نداشته. موفاسا در طول فیلم اهداف تعداد بسیاری دارد. او میخواهد یاد بگیرد که شکارچی بهتری باشد، از برادرش محافظت و میلهله افسانهای را اشکار کند. در بین اینها، پادشاه بودن در لیست برتریهای موفاسا نیست؛ با این که اطرافیان او به تواناییهای رهبری موفاسا باور راسخ دارند؛ برای مثال هنگامی که سارابی (تیفانی بون) به او میگوید که سرنوشتش با شاهی پیوند خورده، موفاسا حاضر نیست به سادگی این مسئولیت را بپذیرد.
این که موفاسا حرص بسیاری به حکومت ندارد، پاشاهی او در آخر فیلم را تأثیرگذارتر میکند. این جاهطلبی نبوده است که او را به تخت شاهی رساند؛ بلکه الزام و مسئولیت می بود که علتشد او رهبری حیوانات را بپذیرد. این داستان بازتاب این جمله است که زیاد تر بهترین رهبران، از بین افرادی بیرون میآیند که جستوجو قوت نیستند. «موفاسا: شیرشاه» بیشتر از پیش بر تواضع موفاسا صحه میگذارد و او را به گفتن رهبری مشخص می کند که هیچوقت برای غرور تصمیم نگرفت؛ بلکه پیشرفت شخصی و نوعدوستی در صدر برتریهای او قرار داشت.
۵. موفاسا و اسکار برادران تنی نیستند

یکی از نکاتی که داستان «موفاسا: شیرشاه» درموردی کاراکترهای آشنا آشکار میکند، رابطهی موفاسا و اسکار است. بر پایه فیلم مهم ۱۹۹۴، فکر میکردیم که این دو باید برادران تنی باشند که آبشان با هم در یک جوب نمیرود. اما در فیلم تازه میبینیم که موفاسا و اسکار ربط خونی با هم ندارند؛ بلکه خودشان تصمیم گرفتند که برای هم همانند برادر باشند.
این آشکارسازی تازه تماما ماهیت رابطهی آنها را تحول میدهد. خلاف رقابتها و کلکلهای معمول که بین برادران وجود دارد، موفاسا و اسکار رابطهی خود را بر پای دوستی بنا کردند. این نوشته، خیانت اسکار به موفاسا در فیلم اول را حتی تلختر و بیرحمانهتر نمود میدهد. همانطور که اسکار در ابتدای فیلم میگوید، او همیشه یک برادر میخواسته. اما به مرور اسکار نفرت خاصی به برادرش اشکار میکند. این نفرت و حرکت شرورانهی اسکار در فیلم ۱۹۹۴ برجسته می بود؛ ویژگیهایی که در فیلم تازه میتوانید آنها را در شخصیت کیروس (مدس میکلسن) اشکار کنید. کیروس هم همانند اسکار در «شیرشاه» بهشدت باهوش است و اتفاقا دیالوگها و آوازهایی دارد که از یادتان نمیرود.
۴. اسکار همیشه به موفاسا حسادت نمیکرده است
نوشته فرد دیگر که داستان این دو برادر را حتی از آنچه در «شیرشاه» ۱۹۹۴ دیدیم غمانگیزتر میکند، این است که اسکار همیشه نسبت به موفاسا حس حسادت نداشته. مخصوصا در اغاز فیلم (که اسکار را با نام تاکا میشناسیم) عشق برادرانه بین هردو جریان دارد. برعکس، تاکا هیچوقت به مخیلهاش هم خطور نمیکرد که بخواهد به وفاداری یا انگیزههای موفاسا شک کند. حتی در جایی در فیلم اجازه میدهد که موفاسا در یک مسابقهی دوستانه برنده شود تا بتواند با بقیهی گروه بماند. این وجوه تازه از اسکار چیزهایی است که به شرور کلاسیک دیزنی عمق بیشتری میبخشد.
در فیلم ۱۹۹۴، اسکار یک شخصیت دلنشین اما تکبعدی می بود. از همان لحظهی اول که با او روبه رو میشویم، اسکار یک کاراکتر منفور، شرور و بدطینت است که برای حسادت، دست به هر کار پلیدی میزند؛ هیچ محبتی هم نسبت به خانوادهاش ندارد. «موفاسا: شیرشاه» اما اسکار را در قالب شخصیتی مشخص می کند که پتانسیل خیر در او وجود دارد؛ اما به مرور به برادرش حسادت میکند و در منجلاب حسادت غرق میشود.
۳. اسکار جان موفاسا را نجات داد
موفاسا و اسکار از نقاط محوری فیلم می باشند. فراتر از رابطهی آنها و چگونگی تبدیل آن از برادری به رقابت، در «موفاسا: شیرشاه» میبینیم که اسکار بیشتر از یک بار جان موفاسا را نجات میدهد. هنگامی آنها در اغاز فیلم با هم روبه رو خواهد شد، اسکار به موفاسا پشتیبانی میکند تا از دست گروهی از کروکودیلها بگریزد. مدتی بعد از آن، اسکار عمدا در مسابقه با موفاسا تعلل میکند تا موفاسا برنده شود؛ چون پدرش پیشتر تهدید کرده می بود که اگر موفاسا ببازد، او را میکشد. در آخر فیلم هم، با این که اسکار خیانت کرده و به شیرهای غریبه میپیوندد، اما باز هم طاقت نیاورده و برادرش را از دست آنها نجات میدهد.
این فداکاری، تراژدی رابطهی آنها را در فیلم ۱۹۹۴ غمانگیزتر میکند. در «موفاسا: شیرشاه» یک صحنهی آشنا وجود دارد که یادآور صحنهی مرگ موفاسا در فیلم مهم است؛ اما این بار، به جای آنکه اسکار عامدانه بگذارد برادرش بمیرد، او را از تحقق زودهنگام سرنوشتاش میرهاند.
۲. عشق موفاسا به سارابی
رابطهی بین موفاسا و سارابی در این پیشدرآمد اهمیت بیشتری اشکار کرده که چشم بینندگان را نسبت به ماهیت احساسات آنها در فیلم قبل باز میکند. «موفاسا: شیرشاه» پیوند آنها را در قالب احترام و تحسین به عکس میکشد که فراتر از صحنههای کوتاهی است که در «شیرشاه» دیده بودیم. سارابی فقط ملکهی موفاسا نیست؛ بلکه حمایتکننده اوست و به پادشاهیاش ایمان دارد. شباهت بسیاری هم بین سارابی و نالا در «شیرشاه» وجود دارد. هردو شیرهای قوی می باشند که به قوت گرفتن همراهانشان پشتیبانی میکنند؛ سارابی برای موفاسا دقیقا همانند نالای بزرگسال برای سیمبا میماند؛ با این که این دو از بعدعرصههای کاملا متغیری میآیند، اما نتیجهی نهایی، که حمایتآنها در رسیدن موفاسا و سیمبا به شاهی است، نقش مهمی در داستان «شیرشاه» و «موفاسا» بازی میکند.
پیوند بین موفاسا و سارابی، سنگبنای سفر او به سمت پادشاهی است. با این که سارابی در اغاز درموردی هویت موفاسا شک دارد، اما باز هم او را تشویق میکند تا عظمت و پتانسیل خود را بشناسد و در نقش خود به گفتن یک رهبر قدم بگذارد. به این علت، در «موفاسا: شیرشاه» برای اولین بار میبینیم که داستان عاشقانهی این دو در ایدهآلهای مشترک، تکامل و دقت متقابل ریشه دارد. شیرشاهی که تماشاگر در فیلم مهم با آن روبرو میشود، به علت حمایتبیکوتاه همراهش به یک فرمانروای بزرگ تبدیل شده است.
۱. اسکار شاه حقیقی می بود
«موفاسا: شیرشاه» یک چرخش غافلگیرکنندهی دیگر هم دارد؛ این که همه زمان اسکار وارث برحق تاج و تخت بوده است. این آشکارسازی نگاه تماشاگر را به انگیزههای اسکار و علت نفرت او تحول داده و مشخص می کند چرا اسکار به موفاسا خیانت کرد. اسکار جانشین مهم و مشروع شاه بوده؛ اما با مرگ خانوادهاش، این حق از اسکار سلب و به برادر خودش، موفاسا سپرده میشود که با وجود خارجی بودن، باز هم برای مسئولیتپذیری و شجاعتش او را به گفتن حاکم پرایدلندز انتخاب میکنند. این تصمیم، مشخصا اسکار را تحت سختی میگذارد.
با دقت به آنچه در «موفاسا: شیرشاه» میبینیم، شرارتهای اسکار همه بهخاطر جاهطلبی یا ذات پلید او نیستند؛ بلکه از آنجا ناشی خواهد شد که اسکار فکر میکند برادرش حق او را خورده. حتی این که سارابی عاشق موفاسا میشود، نمک روی زخم اسکار میپاشد. عشق اسکار به سارابی زیاد تر از آن چیزی است که به نظر میرسد و تلخی او به این دو، از حس طرد شدن میآید. هنگامی اسکار با وجود اصل و نسبش کنار گذاشته شد، حسادت و خشم او تشدید شد. «موفاسا: شیرشاه» با بازنگری در شخصیت اسکار، او را نه در قالب یک شرور بیرحم، که به گفتن قهرمانی مغموم معارفه میکند و به داستانش لحاظی تراژیک میدهد.
دسته بندی مطالب
[ad_2]
منبع






